صبرم زیاده اما...!
THE END آخر خوب یک فیلم عروسـی
هرشب تکرار ،چشم به رقص او که می دوزی
دو حلقه ی سی دی که دو ساعت نیم تو در آن
از من گذشتی ، لب های فاصله را می بوسی
می کِشمت به خلسه خلوت خمیده ی خیال شبام
آهسته خفه و لال، تویی که در من می پوسی
چه عذاب دو ست داشتنیی، گریه پا به پای دستات
آتش می زنم ،تو با شعر های کهنه ام می سوزی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من و تو قرار بود باهم متولد شویم در یک تاریخ
شاید روی یک تخت
اما تو ماندی و من تنها به دنیا آمدم
تنها...
من ِ تنها این روزها به تو محتاجم
محتاج!
اینجا کسی شبیه تو نیست.
یا بیا و با من ...
یا بُـــــــــــکش و بـــــــِبَر.
من بی تقصیرم مرا دارند کشان کشان به ملکوت می برند.